کشور ایالات متحده با شروع قرن ۲۰ دارای رشد اقتصادی بسیار بالا و GDP داخلی بالا بوده است و همچنان این جایگاه را حفظ نموده است، ولی کشوری همانند جمهوری خلق چین، در میانهی قرن بیستم در مقطعی زمانی، حتی از دیدگاه تولید ناخالص داخلی از کشوری مانند کشور غنا پایینتر بوده، ولی با نزدیک شد به قرن بیستویک مقیاس تولید ناخالص داخلی در چین رشد صعودی بسیار بالا و فزایندهای پیدا میکند، به صورتی که در حال حاضر، کشور چین از منظر تولید ناخالص داخلی نه تنها کماکان رشد بالایی دارد، بلکه در جایگاه اول در دنیا قد الم کرده است و کشور ایالات متحده در پله دوم جای دارد. میتوان گفت تغییرات اقتصادی چین در ۵۰ سال اخیر کاملا مثال زدنی است.
چین چگونه غول اقتصادی شد
در تاریخ ۱۹۷۶ شخص مائوتسه تونگ رهبر آن زمان کشور چین درگذشت. شخص شوان لای نخست وزیر کشور چین نیز در همان سال فوت کرد. پس از گذشت ۲ سال رقابت برای به دست آوردن قدرت، حکومت به اشخاصی رسید که اعتقاداتشان با دیدگاه های حاکمان قبلی تفاوت داشت. دنگ شیائوپینگ افکار خاصی را پیاده و آنها را جامع عمل پوشاند. بر این اساس اولویت های رهبران و مسولین چینی کاملا تغییر کرد و اصلاح اقتصادی، و تحقق یک level زندگی عزتمندانه برای شهروندان چینی و فراهم کردن رفاه آنان به اولویت اصلی رهبران چینی مبدل شد. به دست گرفتن سکان امور به وسیله حاکمان نو ظهور با طرز فکر جدید در سال ۱۹۷۸ حاکی از آغاز روند تازهای در کشور چین بود که بعداً این کشور را به سطحهای بالای اقتصادی رهنمود کرد که در تاریخ چین کاملا بی سابقه بوده است.
تفکر و دیدگاههای تازه با گذشته تفاوت زیادی داشت و بر مواردی همچون باز کردن مزرهای چین برروی دنیا اللخصوص دنیای غرب، ایجاد اصلاحات اقتصادی در مبنای تحقق خودکفایی و سرانجام تحقق رضایت راضی کننده شهروندان چینی پایدار بود. حافظه اقتصادی کشور چین که شخص دنگ شیائوپینگ از سال ۱۹۷۸ رهبری آن را به دست داشت و بعد از او نیز ادامه پیدا کرد در نوع خود یک اتفاق بی مانند محسوب می شود که دنیا از دیدن آن شگفت زده شده و موفقیت های به وجود آمده از این تجربه سطح زندگی مردم چین را به مراتب دستخوش تغییر بسیاری کرد. اهمیت تجربه ذکر شده و بحث درباره آن به این خاطر است که اتفاق گفته شده در یکی از بزرگترین کشور جهان از لحاظ وسعت و تراکم جمعیت و عضو همیشگیه شورای امنیت رخ داده و در بحث نظامی و هسته ای و غیرهسته ای نفوذ غیرقابل چشم پوشی دارد.
اتفاقات فوق با بدست آوردن موفقیت های لازم کشور چین را به مرتبه بالایی در میان کشورهای دنیا هدایت کرد. به صورتی که کشور چین در زمان حال و آینده در سطح دنیا نقش مهمی را ایفا خواهدکرد. لازم به ذکر است در حال حاضر کشور چین در فعل و انفعال های سیاسی نیز نقش بسزایی بازی میکند.
چین چگونه پیشرفت کرد
تا آخر دهه شصت قرن قبل کشور چین از جمله کشورهای بسیار فقیر دنیا به حساب میامد ولی این کشور با سرمشق گرفتن از سیاست های اقتصادی موفق توانست جایگاه مطلوبی در میان کشورهای پیشرفته و صنعتی دنیا کسب کند.
مسولان چینی به رهبری دنگ شیائو که از سال ۱۹۷۸ قدرت را به دست گرفتند به این فکر رسیدند رشد کشور چین دربند رشد اقتصادی این کشور است و این موضوع جز از راه ارتباط بالا با جهان خارج امکان پذیر نیست. انجام سیاست فوق باعث شد تا پیش زمینه مطلوب برای سیاست های اقتصادی موفق کشور چین ایجاد شود. برای چینی ها درخصوص ارتباط با جهان خارج نام کشورها خیلی حائز اهمیت نبود و حتی این حرف در آن زمان مطرح شده بود که «رنگ گربه ای که می خواهد موش بگیرد به هیچ وجه مهم نیست که رنگی باشد یا سیاه و سفید بلکه هر گربه ای که بتواند موش بگیرد گربه خوبی است».
آن چیزی که برای چینیها در آن برههی زمانمهم جلوه می نمود عبارت بود از دستیابی به فناوری و سرمایه هایی که جهت پیشرفت به آن احتیاج داشتند. در آن وقت کشور چین استقبال از جهان خارج و ارتباط با آن را جزو سیاست های بدون تغییر خویش اعلام و بر جذب ثروت و فناوری های جدید تأکید موکد کرد و به بررسی تجارب موفق در برنامهریزی و مدیریت اقتصادی سایر کشورهای خارجی پرداخت و به مؤسسه های بین المللی خویش تأکید موکد کرد تا در مارکت های جهانی به رقابت بپردازند و اصطلاح داخلی و توسعه اقتصادی را تقویت نمایند. اینگونه بود که تغییرات اقتصادی چین در ۵۰ سال اخیر بصورت جدی استارت خورد.
۲ سال بعد از فوت مائوتسه تونگ در سال ۱۹۷۶ کنفرانس ۱۱ حزب مارکسیست کشور چین آغاز شد و در این کنفرانس جهت اقدام برای اصلاحات اقتصادی تأکید شد که هدف اصلی از آن نزولی کردن شکاف میان ثروتمندان و فقرا در جامعه از راه استمرار کمک های سیستمی به مردم کشور چین بود. این کنفرانس که در تاریخ نوامبر ۱۹۷۸ برگزار شد ۴ برنامه را مدنظر داشت که عبارت است از:
۱) افزایش قدرت اقتصادی کشور چین با تغییرات ساختاری اقتصاد دنیا. زهاوزیانگ یکی از مشاوران دبیرکل قبل حزب مارکسیسم دولت ها را در موضوع توانایی تعامل با تحولات جامعه بین الملل به ۴ گروه تقسیم بندی کرد که عبارتند از:
۱) دولت ها و اقتصادهای ضعیف که ساختار دولت و اقتصاد آمادگی سازگاری با هیچ کدام از تحولات را ندارد که کشور شوروی از جمله این کشورها محسوب میشود.
۲) دولت های ضعیف و اقتصاد انعطاف پذیر: در این نوع سیستم های هماهنگی با قسمت اقتصاد بیشتر از قسمت سیاست فراهم است بهترین نمونه درخصوص این حالت کشورها؛ کشورهایی هستند که ببرهای آسیا نام گذاری می شوند.
۳) دولتهای ضعیف و اقتصاد انعطاف ناپذیر: این نمونه از سیستم ها دقیقاً برخلاف دولتهای قبلی هستند و این دولت ها بیش از ساختار اقتصادی توانایی سازگاری بلقوه دارند که بهترین مثال در این خصوص کشور هند است.
۴) دولتها و اقتصادهای انعطاف پذیر: این روش در کشورهای پیشرفته رسم است به صورتی که هم دولت ها و هم اقتصادشان از سیستم های سازگاری با تحولات بین الملل برخوردارند. شخص زهاوزیانگ تأکید میکند لازم است چین به این مجموعه ها ملحق شود.
الف) بازنگری در اولویت های پیشرفت بدین گونه که نخست کشاورزی، سپس صنعت، در مرحله بعد پژوهش علمی و فناوری و سرانجام موضوعات دفاعی مورد تحولات قرار گیرد.
ب) بازنگری در ساختار قسمت های های تولید، به صورتی که مزارع و زمینهای عمومی به مردم تحویل و اجازه راه اندازی طرح های اختصاصی داده می شد و دولت سیطره خویش را بر صنعت های سنگین، قسمت انرژی و معدن حفظ می کرد.
۵) برقراری اصلاحات شهری مصوب در سال ۱۹۸۴ به وسیله حزب مارکسیسم
۶) دادن استقلال به مؤسسه های اداری
۷) آسان کردن کانال های تجارت خارجی با نزولی کردن تعرفه های گمرکی
۸) تلاش برای اضافه شدن به هیأت های مالی و تجاری جهانی
۹) تشویق قسمت گردشگری و شروع عملیات وسیع برای توسعه آن
چرا چین پیشرفت کرد
مراحل پیشرفت اقتصاد در بازار از سال ۱۹۹۳ با هدف تغییر اساسی ساختار اقتصادی کشور چین شروع شد. در تاریخ نوامبر سال ۱۹۹۳ و در زمان اجرای کنفرانس ۱۴ حزب کمونیست چین مصوبه ای را در حمایت از این تصمیم تصویب کرد. این تجربه به الگویی برای مابقی نظام ها اللخصوص نظام های در حال توسعه دنیا مبدل شد. چرا که تجربه ذکر شده توانست تغییرات فراوانی را ایجاد و برای بیش از ۱ میلیارد انسان پوشاک و غذا تهیه کند. بر اساس آنچه در آخر بیان شد مشخص میشود که قدرت اقتصادی کشور چین در مدل خود یک تجربه بی مانند است.
ایالات متحده آمریکا و سایر کشورهای غربی بر این اعتقاد هستند که ارتباط بسیار مهمی میان پیشرفت اقتصادی، آزادی کامل اقتصادی و همچنین سیاسی برقرار است ولی چنین دیدگاهی در میان چینی ها صدق نمیکند. کشور چین از سال ۱۹۷۸ وارد عرصه تازهای در پیشرفت اقتصادی خود شد و قدمهای بسیار بلندی را در این راه برداشت و توانست جایگاه منطقه ای و جهانی خود را مستحکم کند.
با به قدرت رسیدن دنگ شیا در سال ۱۹۷۸ و به اجرا درآمدن برنامه های اصلاح اقتصادی و گشایش درهای چین به روی تمام دنیا نتایج بسیار مطلوبی برای مردم چین بر جای گذاشت که میتواند الگوی عالی برای مردم دنیا باشد. سیستمی که باعث شد تا رشد و توسعه در مقیاس های متعدد اقتصاد چین را شاهد باشیم. از اصلیترین مقیاس های اجرای اصلاحات اقتصادی کشور چین عبارت بود از حرکت پلهای به سمت جلو که این موضع باعث شد تا مانند مابقی تجربه ها با شکست روبرو نشود.
چین چگونه ابرقدرت شد
تغییرات اقتصادی چین در ۵۰ سال اخیر باعث شد چین تبدیل به ابر قدرت اقتصادی در دنیا شود. در ادامه به چند عامل مهم که این اتفاق را رقم میزند میپردازیم:
- نقاطی در آفریقا تبدیل به یک قدرت جهانی خواهند شد
به نظر می رسد که خیلی از مردم از نقش کشور چین در قاره آفریقا غافل شدهاند. کشور چین هم اکنون عظیمترین منبع کمک به قاره آفریقا در دنیا است. چینیها میلیاردها دلار در این قاره سرمایه گذاری کرده اند و فقط تلاش دارند بیشتر هزینه کنند.
۲. ایلات متحده آمریکا دچار رکود شدید خواهد شد
ایالات متحده آمریکا زمانی که جای خود را به اسم ابرقدرت دنیا از دست می دهند، به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد. ایلات متحده فقط به آرامی به جایگاه دوم نخواهند رفت – بلکه دچار یک رکود وسیع مالی خواهد شد.
۳. پلیس بین المللی رو به پایان خواهد رفت
بعضی از افراد ممکن است این تصور را داشته باشند که در صورت قدرت گرفتن کشور چین، این نظام همه را به سوی حکومت کمونیستی میل خواهد داد، کشور چین از قدرتش برای میل دادن سایر کشورها به سوی کمونیسم استفاده نخواهد کرد و همان صورت که روابط این کشور با قاره آفریقا نشان می دهد، کشور چین به نرمی و با ملایمت فراوان رفتار خواهد کرد.
۴. استادان دانشگاه باید مباحث مورد تایید نظام چین را تدریس دهند
کشور چین در حال حاضر قصد دارد تا دانشجویان کثیری را به دانشگاه های خود جذب کند. مقدار دانشجویان آفریقایی جذب شده به وسیله چین بیشتر از کل دانشجویان ایالات متحده و انگلستان است و بیش از همه سیاستمداران مشتاق را مورد هدف خود قرار می دهند.
۵. قالبا قاره اروپا نزول خواهد کرد
از سال ۲۰۰۰، میزان قدرت کشورهای اروپایی هرگز تا این اندازه افت نکرده است و این در حالی است که قدرت قاره آسیا در حال صعودی شدن است. در همین حین، کشور چین همکاری خود را با کشورهای آسیایی و آفریقایی را مورد توجه خاصی قرار داده است، که می تواند به آن معنا باشد که منطقه قدرت در دنیا میتواند به طرف نیمکره شرقی منتقل شود. این مسیله پیشتر قاره اروپا را تحت الشعاع قرار داده است.
۶. جنگ میان کشور چین و ایالات متحده آمریکا حتمی است
کشور چین از ” به قدرت رسیدن بصورت صلح آمیز” خوشحال خواهد شد ولی بعید است که این رخداد قابل اجرایی باشد. تعداد موردهای منتقل شدن قدرت در سطح جهان بدون جنگ و خون ریزی بسیار محدود بوده و احتمال کمی وجود دارد که این موضوع در مورد ایالات متحده آمریکا و کشور چین رخ دهد.